بايد احترام بگذاريم به فرهنگ هر تکه زيبا از اين چهل تکه سفره زيباي مام ميهن . هر گوشه از سرزمين پدري ، ملتي دارد سرافراز که همه دل در گرو خاک وطن دارند . هر کدام با زباني و گويشي و لهجه اي لالايي کودکان خود را ميخوانند و دلشان را به هم پيوند ميزنند اما همه آنها نام بزرگ ايران را به يک زبان بر تارک فرهنگشان ثبت کرده اند .
بايد از حق تحصيل به زبان مادري در کنار حفظ تماميت ارضي و احترام به زبان رسمي پارسي دفاع کرده و خواست خود را به گوش همه مستبدان و تماميت خواهان چه در عرصه سياسي و چه در عرصه فرهنگي برسانيم .
یک زبان جدید، یک زندگی جدید است. روز ۲۱ فوریه به نام “روز زبان مادری“ نامگذاری شده است. روزی که از سال ۲۰۰۰ تا کنون به همت یونسکو گرامی داشته میشود تا از نیمی از زبانهای دنیا که در حال انقراض هستند حمایت شود.
زبان، بازتابدهندهی فرهنگ مردمی است که به آن زبان سخن میگویند، نمایندهی هویت آنهاست و دنیای آنها را تشریح میکند. زبان پدیدهای است که همچون موجودی جاندار با مردمان خود زندگی میکند، آنها را در بازگو کردن دنیایشان یاری میدهد، در کنارشان میبالد و تغییر و تحول پیدا میکند و حتی گاهی میمیرد. مرگ هر زبان به معنای مرگ گوشهای از فرهنگ بشری است.
پیوند زبان با توسعهی عدالت اجتماعی
به عقیدهی برخی کارشناسان، زبان، حکومت و دموکراسی در پیوندی تنگاتنگ با هم قرار دارند. به این معنی که اگر در یک کشور خاص، گروهی از مردم به زبانی صحبت میکنند که آنرا سالها پیش، استعمارگران برایشان به میراث گذاشتهاند، این گروه، از جامعهی خود جدا افتادهاند.
مثالی ساده موضوع را روشن میکند. در کشور هندوستان با وجود اینکه زبان هندی –به همراه انگلیسی – زبان رسمی است اما تنها ۴۰ درصد از مردم به آن صحبت میکنند. در این کشور ۶۰۰ قوم مختلف در کوهستانها، به زبانهایی صحبت میکنند که اصلاً در مدارس آموزش داده نمیشوند. در هندوستان از حدود ۴۰۰ زبان مختلف، تنها ۶۰ زبان در مدارس تدریس میشوند.
البته اقدامات مثبتی نیز در زمینهی ارتباط فرهنگ، زبان و هویت صورت گرفته است. امروزه متنها از زبانهایی نوشته میشوند که پیشتر تنها صحبت میشدند. این دقیقاً همان هدفی است که کارشناسان در قالب ”سال جهانی زبانها“ بر آن تأکید میکنند.
متن بسته پیشنهادی کانون دمکراسی آزربایجان به سران ، احزاب و گروهها و هواداران جنبش سبز
پاسخحذفhttp://www.azdemokrasi.blogfa.com/post-69.aspx
اگر قرار است ما با منطق برخی در محور قرار دادن زبان فارسی به دهکده جهانی برسیم امر ناممکنی است در اینصورت ما تنها به روستای فارسی خواهیم رسید.
پاسخحذفمسئله اين است: دهكده جهاني يا روستاي فارسي؟
پاسخحذفعده اي از قوميتگرايان افراطي فارس، با شعار طرفداري از دهكده جهاني بر عليه رسميت يافتن زبانهاي ملي در ايران و دولتي شدن زبان تركي در مقياس سراسري در اين كشور برخاسته اند. حال آنكه، آنچه اين هموطنان مدافع آنند روستاي فارسي است نه دهكده جهاني. آنهاييكه از آموزش اجباري زبان و فرهنگ فارسي به تركها، در حاليكه كاربرد زبان مادري و ملي تركان يعني اكثريت مردم ايران در مدارس، ادارات، ارتش و مراكز و نهادهاي دولتي قدغن است دفاع ميكنند در عمل در حال تبديل كردن ايران به روستاي كوچك و منزوي فارسي اند (كه قسما موفق به تحقق آن هم شده اند). آنهايي كه فكر و ذكرشان روستاي فارسي است مانع اصلي پيوستن مردم ايران به كاروان دهكده جهاني اند. در شرايطي كه مرزهاي جهاني در حال فرو ريختن است، تحميل زبان فارسي به مردم ايران به عنوان تنها زبان دولتي و تنها زبان رسمي سراسري، عملا ايجاد سدي در مقابل فرايند جهاني شدن و كشيدن ديواري مرزي براي جداسازي مردم ايران از جهان مدرن و دمكرات و هم تبارانشان در كشورهاي همسايه است.
محروميت تركها- يعني اكثريت جمعيت كشور- و ديگر ملتهاي ساكن در ايران از تعليم و تعلم به زبانهاي ملي و مادريشان، معضلي بسيار بزرگ و از عوامل عمده عقب ماندگي عمومي جامعه ايراني از جهان متمدن و معاصر است. با اينهمه محروم بودن فارسها از يادگيري ديگر زبانها و آشنايي با فرهنگهاي ملي ملل ساكن در ايران و در نتيجه محدود ماندن فوق العاده دنياي ذهني و كاناليزه و تنگ شدن افقشان نيز به همان اندازه معضلي بزرگ و از عوامل عقب نگهداشته شدن جامعه ايراني است، بويژه با توجه به اين واقعيت كه اقتدار انحصاري سياسي و حاكميت دولتي در سده اخير در دست عنصر قومي فارس ميباشد. هر زبان دريچه اي است به دنيايي و در ايران اكثر تركها از دو دريچه تركي و فارسي به دو دنياي توركي و ايراني مينگرند. ولي متاسفانه فارسها از اين نعمت محرومند و فقط محكوم به نگريستن از دريچه فارسي شده اند، كه آنهم تنها رو به افغانستان دارد. هر زبان معرف نگرش صاحبان آن زبان به دنيا و برداشتشان از دنيا، آيينه تمام نماي سطح رشد اجتماعي، فرهنگي، سياسي و تكنولوژيك اجتماعي است كه در آن بكار ميرود و تناسب مستقيمي با آن دارد. زبان فارسي به عنوان زبان بومي، تنها منعكس كننده حيات اجتماعي و سياسي و فرهنگي فارسستان، افغانستان و تاجيكستان است. (تصادفي نيست كه در بخش فارسي بي بي سي پيوندهاي افغانستان و تاجيكستان هم جا داده شده و اخبار و گزارشات اين دو كشور جايگاه ويژه اي دارند). شايد علت تنگ نظري و محدود بودن افق ديد اكثر روشنفكران و سياسيون فارس در قرن بيستم هم نبود دريچه اي متفاوت براي نگريستن است. ازينروست كه در ايران مدني، علاوه بر آنكه ملت هاي مختلف ساكن در ايران حق دارند كه به زبان ملي خود آموزش ببينند و آنرا در ادارات و ارتش، در عاليترين سطوح بكار برند، ميبايست كه فارسها با اتخاذ تدابيري قانوني، مطلقا موظف به يادگيري يكي از زبانهاي ملي ايران شوند.
محكوم كردن تركهاي ايران به زبان و فرهنگ فارسي، محكوم كردن آنها به جهان و ذهنيت فارسستان، افغانستان و تاجيكستان است؛ همچنانكه بستن دريچه تركي، بستن دريچه كشورهاي توركي زبان مجاور از جمله تركيه و آزربايجان به رويشان نيز هست. دريچه اي كه از طريق آن از جمله ميتوانند شاهد دو الگوي زير باشند:
رچه يه هو!!!!
-ادبيات و موسيقي مدرن تركي (تركيه و آزربايجان) دهها شخصيت مطرح جهاني (ناظم حكمت، ياشار كمال، عزيز نسين، اورهان پاموك، اورهان كمال، قاراقارايئف، عزيزه مصطفي زاده، ....) پرورده است. حال آنكه موسيقي و ادبيات فارسي-تاجيكي (در فارسستان، افغانستان و تاجيكستان) حتي يك شخصيت معاصر مطرح جهاني ندارد. بسياري از شخصيتهاي معاصر نسبتا شناخته شده فرهنگ و ادب بنام ايراني در خارج نيز به لحاظ مليت نه فارس، بلكه تركند (شهريار، تهمينه ميلاني، رضا براهني، صمد بهرنگي، احمد شاملو، جعفر پناهي، غلامحسين ساعدي، رضا دقتي، شيرين عبادي، لطفيزاده، .....).
پاسخحذف-گفته شده است كه زبان و فرهنگ فارسي باعث عقب ماندگي و جداشدن بخصوص زنها از دنياي معاصر و دمكرات و مدرن گرديده است. بدون رشد موقعيت اجتماعي زنان سخن گفتن از رشد فرهنگي و سياسي جامعه و فرايند جهاني شدن امري عبث است. طبق آمارهاي موجود (Linguasphere Obsevatory 1999)، نرخ باسوادي زنان توركي زبان چهار برابر بيش از نرخ باسوادي در ميان زنان ايراني زبان است. نرخ باسوادي در توركي زبانان به طور متوسط ٨٧،٥%، زنان ٨٥% و مردان ٩٠% است. نرخ باسوادي در ايراني زبانان به طور متوسط ٣٢،٥%، زنان٢٠% و مردان ٤٥% است. درصد باسوادي فارسها مشخصا ۶۲.۵٪، زنها۵۰ ٪ و مردها ۷۵٪ است. (براي اطلاع بيشتر به اين آدرس مراجعه كنيد:http://demoqrafi.blogspot.com/) در هيچكدام از كشورهايي كه زبان فارسي-تاجيكي زبان دولتي و رسمي شان ميباشد (ايران، افغانستان، تاجيكستان) نميتوان از برابري كامل حقوقي و اجتماعي زنان با مردان سخن راند. از سوي ديگر در جهان اسلامي كشورهاي توركي زبان بويژه در ازبكستان، آزربايجان، قازاقستان و ... جوامعي اند كه استاندارد نسبتا قابل قبولي از برابري زنان و مردان را بدست آورده اند. به عنوان مثال فرهنگ و همچنين آموزش سنتي فرهنگ در كشور آزربايجان، بر خلاف ايران بيشتر به حوزة زنان مربوط ميگردد. اكثريت كارمندان كتابخانه ها، موزه ها، آرشيوها، مدارس موسيقي و تئاترهاي آزربايجان را زنان تشكيل ميدهند و زنان بطور فعال در مديريتهاي فرهنگي كشور نقش ايفا ميكند. اين كشور شاهد شكل گيري جنبش گسترده زنان در سرتاسر جمهوري آزربايجان، تأسيس سازمانهاي متعدد تخصصي در حوزة فرهنگ زنان آزربايجاني نظير سازمان موسيقي زنان و سازمان زنان خلاق كشور و چاپ گسترده مجلات فرهنگي و اجتماعي براي زنان است.
كاربرد رسمي و آموزش انحصاري-اجباري زبان فارسي مانع متمدن شدن، بسط دمكراسي در ايران و يكي از عمده ترين عوامل عقب ماندگي، پسرفتگي و جداشدن ايران از دنياي معاصر است. دكتر رضا براهني انديشمند فرهيخته، نويسنده بزرگ ترك و رئيس سابق انجمن قلم كانادا، ميگويد كه "علت عقب ماندگي فرهنگي و روشنفكري ايرانيان در سده اخير اين است كه آنها را از زبانهاي ملي و مادري خود محروم كرده اند". اين تثبيتي بسيار درست است. نيك ميدانيم كه نزديك به تمام جنبشهاي سياسي و جريانات فكري تجددگرا و حركات ترقي خواه سده اخير در اين كشور، از مفاهيم وطن و جمهوريت تا آرمانهاي آزادي زنان و عدالت اجتماعي، از پروتستانيسم اسلامي و سوسياليسم تا مبارزه ملي كردن نفت و حركت كارگري، به واسطه فعالين سياسي و اجتماعي و روشنفكران و نخبگان تركهاي ساكن در ايران، يعني آنانيكه از يك طرف با زبان و فرهنگ تركي تغذيه ميشدند و از طرف ديگر از آزربايجان قفقاز و عثماني ترك الهام ميگرفتند، آغاز شده است.
پاسخحذفانقلاب مشروطيت ايران يكي از كلاسيك ترين اين نمونه هاست. اين انقلاب تماما كپي و انتقال رويدادهاي امپراتوري عثماني و قفقاز ترك - استانبول و باكو - به آزربايجان جنوبي - تبريز و سپس به بقيه ايران توسط شخصيتهاي ترك و نهادهاي آزربايجاني است (سيد جمال الدين اسدآبادي، ميرزا فتحعلي آخوندزاده، عبدالرحيم طاليبوف، ميرزاجليل قولوزاده، حيدرخان عموغلو، رسول زاده، تقي رفعت، علي اكبر دهخدا، مجله ملانصرالدين، انجمن سعادت و مجله اختر در استانبول، ..... ). آزربايجان ايران علاوه بر عينيت زباني و فرهنگي و تباري، به لحاظ سياسي و اقتصادي هم ادامه طبيعي قفقاز و آناتولي در ايران بوده و است. بسياري از نخبگان، پيشگامان و روزنامه نگاران ايراني ترك و غيرترك عصر مشروطه و قبل از آن، به زبان تركي ادبي و نوشتاري آشنا و يا مسلط بودند و ميتوانستند توسط اين زبان مستقيما به نظريه ها و تئوريهاي علمي دنيا كه در مطبوعات و محيط سياسي و روشنفكري قفقاز و عثماني ترك و بسيار پيشتر از ايران مطرح بود دست يابند. حتي اكثر آنها بخشي از حيات سياسي و اجتماعي و فكري خود را در قفقاز و عثماني ترك گذرانده و اول بار در آن ديار با دنياي جديد و مدرنيته آشنا شده بودند و اين باعث گرديده بود كه بتوانند بالذات كشور خود و جايگاه انسان ايراني را با موقعيت انسانهاي ديگر و كشورهايي با شرايط مشابه كه گامهاي بسياري جلوتر از ايران بودند مقايسه كنند و بدانند كه جامعه ايراني چه راهي را و چگونه ميبايست طي كند و در مسير راه چه موانع و مشكلاتي، چه راه حلهايي وجود دارد.
ولي امروز با متروك ساختن تركي، دروازه مدرنيته و معاصر شدن، ترقيخواهي و اصلاحات به روي توده مردم ايران بسته شده است. اكنون نه تنها فارسها، بلكه تركهاي ساكن در ايران نيز از خواندن و استفاده نمودن از متون و نشريات تركي عاجز و از برقرارساختن ارتباط با و تجربه آموزي از آزربايجان و تركيه كه ايران با تاخير فازي يك صد ساله در راه پيموده شده توسط آنان در حال راهپيمايي است محروم گرديده اند. سيستم دولتي و سياستهاي كلان فرهنگي و آموزشي و دانشگاهي هم اين فاصله ها را تشديد ميكند. در نتيجه، بسياري از نخبگان فارس و ايراني كه در عالم تخيل خود را بهترينها مي دانند، بدون طي مراحل مياني آزربايجان و تركيه، همواره خود را با جوامع و كشورهاي ليگ اول، مانند سوئيس و ژاپن و آلمان مقايسه كرده و در آرزوي مدلبرداري و جهش يك شبه به سطح توسعه و رشد اجتماعي و سياسي آنهايند. و نتيجه حاصله اين است: تجريد هرچه بيشتر از مدنيت معاصر، پسرفت مدام در كجراه استبداد، فرو رفتن در باتلاق بنيادگرايي، خشونت طلبي و .....
گ